در یک مراسم عروسی شلوغ، مأموران برای دستگیری داماد وارد مجلس میشوند و همه مهمانها فرار میکنند. در این شلوغی، داوود بهطور تصادفی در اتاقی با آیدا گیر میافتد. برای فرار از موقعیت، آیدا ادعا میکند که آنها زن و شوهر هستند. بازپرس قضیه را جدی میگیرد و برای بررسی بیشتر به آنها ده روز فرصت میدهد. در این ده روز، داوود و آیدا که هیچ شناختی از یکدیگر ندارند، وارد سفری پرحادثه میشوند. در این سفر، روابط آنها پیچیدهتر میشود، بهویژه زمانی که نامزد واقعی داوود وارد ماجرا میشود. در پایان، آیدا درمییابد که درگیر احساساتی واقعی شده و تصمیم میگیرد مسیر زندگیاش را عوض کند.