نقد فصل 1 تا 4 سریال زخم کاری

سریال زخم کاری سرانجام پس از کش و قوس‌های فراوان به فصل چهارم و پایانی رسید؛ البته که همچنان حرف و حدیث‌های زیادی درباره واقعی بودن پایان آن وجود دارد. زخم کاری از معدود سریال‌های طولانی و چندفصلی شبکه نمایش خانگی است که در فصل اول توانست نظر مثبت نسبی مخاطبان را جلب کند. فصل نخست با مرگ کاراکتر اصلی، یعنی مالک، به پایان رسید و همه فکر کردند این، پایان قصه است. اما این پایان ماجرا نبود. محمدحسین مهدویان تصمیم گرفت سریال را ادامه دهد، تصمیمی که به جرات می‌توان گفت یکی از اشتباهات بزرگ دوران حرفه‌ای او بود.


فصل دوم سریال، فاجعه‌ای تمام‌عیار بود؛ بدون حمایت مخاطبان فصل اول و با نقدهای تند از سوی منتقدان. بااین‌حال، عوامل سریال بی‌توجه به این بازخوردها، ساخت فصل دوم را موفقیتی بزرگ دانستند و همین شد که زخم کاری در بی‌راهه خود جلوتر رفت. فصل سوم با اندکی بهبود نسبت به فصل دوم همراه بود، اما همچنان مشکل اساسی سریال پابرجا بود: نبود فیلمنامه منسجم. سه فصل اخیر، چیزی بیش از یک بازی کودکانه نبودند؛ فیلمنامه‌ای پر از حفره، اتفاقات غیرمنطقی و کاراکترهایی سطحی که به تمسخر زخم کاری لقب خراش سطحی دادند.

با پایان فصل سوم و حذف تعدادی از کاراکترهای اضافی و بی‌اثر مانند شفاعت (با بازی مهران غفوریان) و طلوعی (با بازی کامبیز دیرباز)، کورسوی امیدی برای فصل چهارم به وجود آمد؛ بازگشت به داستان مالک و سمیرا، شخصیت‌هایی که دست‌کم کمی عمیق‌تر از بقیه بودند. اما فصل چهارم هم با فیلمنامه‌ای پراکنده و کارگردانی ضعیف‌تر از قبل، حتی از فصل سوم نیز پایین‌تر آمد.

فصل چهارم سریال که ۹ قسمت دارد، کوتاه‌ترین فصل آن است؛ اما همین تعداد هم زیاد به نظر می‌رسد. چیزی که دیدیم بیشتر شبیه چند قسمت الحاقی به فصل سوم بود تا یک فصل مجزا. سریال فاقد روایت منسجم است و تنها بر سرنوشت کاراکترها تمرکز دارد. به همین دلیل می‌توانید با تماشای قسمت اول و آخر، به‌راحتی متوجه پایان ماجرا شوید.

این فصل با نام مجازات عرضه شد، اما مشخص نیست چه مجازاتی؟ مالک به سزای اعمالش نمی‌رسد و حتی در پایان، خشمگین و مصمم در نمایی پایانی ظاهر می‌شود. سمیرا هم با وجود تمام جنایت‌هایش، نفر اول هلدینگ می‌شود و هیچ اثری از عدالت یا مجازات دیده نمی‌شود.

یکی از مشکلات بزرگ سریال، تغییرات ناگهانی و بدون منطق شخصیت‌ها است. چون هر فصل بر اساس نمایشی متفاوت نوشته شده، کاراکترها نیز در هر فصل دچار دگرگونی‌های غیرمنطقی می‌شوند. سیما که در فصل‌های دوم و سوم زنی مرموز و باهوش بود، در فصل چهارم به دختری لوس و غرغرو تبدیل می‌شود که فقط ناله می‌کند و اشتباه پشت اشتباه انجام می‌دهد. اوج حماقت این شخصیت در قسمت چهارم است که به وضوح ضعیف‌ترین قسمت تمام فصول زخم کاری محسوب می‌شود.

بخش سفر به نروژ یکی دیگر از نکات عجیب فصل چهارم است؛ بخش عمده‌ای از آن با گوشی موبایل ضبط شده و بیشتر شبیه ولاگ تفریحی نروژگردی است تا بخشی از یک سریال جدی. در این قسمت، هیچ گره روایی شکل نمی‌گیرد و تنها شاهد تفریح سیما در موزه‌های نروژ هستیم! درحالی‌که در قسمت قبل، مالک او را برای مأموریتی جدی به این سفر فرستاده بود.

مالک هم در این فصل دچار توهماتی می‌شود که ناگهانی و بی‌منطق هستند. در فصول گذشته، او گاهی دختربچه‌ای را در توهماتش می‌دید، اما در فصل چهارم کل خاندان خود را در خیالاتش ملاقات می‌کند. این توهمات نه منطقی هستند و نه روایت منسجمی دارند؛ بیشتر بهانه‌ای برای پنهان شدن پشت ارجاعات نمایشی مانند اتللو هستند.

در دو قسمت پایانی، ناگهان شخصیتی جدید به نام مرجان معرفی می‌شود که حکم بادیگارد و ناجی سریال را دارد. مرجان مانند یک قهرمان از آسمان فرود می‌آید و تمام گره‌های داستان را باز می‌کند، درحالی‌که هیچ پیش‌زمینه‌ای برای حضور او وجود ندارد.

قسمت پایانی اوج بی‌منطقی در روایت است. مالک در یک مرکز اعصاب و روان بستری می‌شود و در توهماتش با سیما درباره اتفاقات صحبت می‌کند. نکته عجیب این است که مالک از موضوعات توهماتش هیچ‌گونه آگاهی قبلی نداشت؛ اما حالا همان چیزهایی را در خیالش می‌بیند که سیما برنامه‌ریزی کرده بود!

در نهایت، فصل چهارم نه تنها پایانی بر ماجراهای زخم کاری نیست، بلکه سرشار از اشتباهات و گره‌های بازنشده است. شخصیت‌پردازی ضعیف، فیلمنامه پرحفره، تدوین آشفته و بازی‌های ضعیف، زخم کاری را به یک فاجعه تمام‌عیار تبدیل کرده‌اند. اگر چیزی به اسم پایان‌بندی در این سریال وجود داشته باشد، یا ما معنای آن را نمی‌دانیم یا دوستان قرار است همچنان فصول بعدی را بسازند. امیدواریم این پایان، واقعا پایان زخم کاری باشد و دیگر شاهد ادامه این ماجرا نباشیم.

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه داستان فیلم را اسپویل می‌کند؟